Search This Blog

Wednesday, December 22, 2010

غم مخور






آروم آروم دارن پشت من میان و می خندن.مبادا که ازم جلو بیفتن و من نتونم بهشون برسم.میخنده.میگم خدا واسه هیچکس نخواد.ادم تازه تو مریضیا قدر سلامتی رو میدونه.زندگیه دیگه .روزگار دیگه.

داشتم از خیابون رد میشدم.یهو زانوم پیچ خورد.لنگون لنگون رفتم خونه ،فرداش دیدم نمی تونم بلند شم از جا.حالا یکی میگه تاندون زانوم پاره شده ،یکی دیگه ام میگه کش اومده.در هر حال ،دردش وحشتناکه .خدا بیامرزه این کرم ضد درد رو که میذاره بتونم راه برم لا اقل.

پله میبینم یاد مرگ میافتم.تو رکوع نماز هم به خدا می رسم از درد.درد چند بخشه؟

پ.ن: خیلی بده ادم هیچ جا نداشته باشه بره جز خونه.بعضی موقعا لازمه.

پ.ن : راستی ،فال شب یلدام اومد یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور،کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور.

پ.ن: برمیگردم.