Search This Blog

Wednesday, July 14, 2010

بازی

1.بزرگترین ترس زندگی شما؟

اینکه برم جهنم !(از مرگ نمی ترسم ،ولی مدتیه که زیاد بهش فک میکنم و از بعد از مرگه که می ترسم)

.2اگر 24 ساعت نامریی میشدی ، چی کار میکردی؟

میرفتم هر جا که دلم تو اون لحظه می خواس ،خونه ی بعضیا که خیلی دوسشون دارم!

3ا.گر غول چراغ جادو ،توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 10 حرفی شمارو داشت،آن آرزو چیست؟

"بخشش خداوند" رو با تمام وجود آرزو میکنم.

4.از میان اسب و پلنگ و سگ و گربه و عقاب کدومو دوس داری؟

اسب

.5کارتون مورد علاقه دوران کودکی ؟

ممول و فوتبالیست ها

.6در پختن چه غذایی تبحر نداری؟

آشپزیم افتضاحه !

7.اولین واکنش شما در اوج عصبانیت؟

من نمی فهمم ...؟ آخه آدم انقد بی عقل !(به طرفی که رو به رومه)

.8با مرغ - دریا - اورانیوم و خسته یک جمله بساز.

مرغ خسته ،بر فراز دریا ،دنبال اورانیوم می گردد.

۹.یه بیت شعر که خیلی دوسش دارین

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای ،فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد .(حافظ)

.10اگر بخواین با تونل زمان به فقط یک روزاززندگیتون در گذشته،حال یا آینده سفر کنید آن روز کدام است؟

تمام روزهای سال سوم دبیرستان و پیش دانشگاهی

.11شماچه رنگی هستین؟چرا؟

سبزم ،چون دوست دارم رشد کنم .

۱۲.اگه قرار باشه از ایران برین ،کدوم کشور را برای زندگی انتخاب میکنی؟

ایتالیا

13.بهترین اس ام اس موجود در این باکس گوشیتون ؟

خدایا به بزرگی آنچه داده ای ،آگاه و راضیم ، تا کوچکی آنچه نداده ای ،آرامشم را به هم نزند.

.14اگه قرار باشه 3 نفر از آشناهارو امشب به مهمونی دعوت کنی،اون سه نفرکیان؟

نازنین ، سعیده ،هدیه

.15اگه الان باخبر بشی که فقط 24 ساعت زنده ای چیکارمیکنی؟

مدتی رو حتما به نماز و دعا اختصاص میدم ،بقیه شو زنگ میزنم به دوستای قدیمیم و میگم که دوستون دارم!دوستون دارم.

.16اولین دوست وبلاگی شما؟

فائقه تاجیک(صدای جوان ایرانی )

17.یه اسم دیگه واسه وبلاگتون؟

متن ِ حواشی

.18 خودت رو شبیه چه میوه ای میدونی؟

گیلاس

.19سه خصوصیت بدت؟

زود ناراحت میشم!

حافظه ام زیاد خوب نیس

معمولا احساساتی برخورد میکنم

.20کاشکی...

خدا کمکم کنه .


پ.ن : پدرام ،تبسم و تلخون رو دعوت میکنم. ضمنا دوست دارم نظر ایلیا رو هم بدونم.اما تم متونی که توی بلاگش می نویسه به این بازیا نمی خوره،اگر دوس داشت بنویسد.نون.الف هم توسط فاطمه دعوت شد.این می تواند یک دعوت دوباره باشد برایش.

یه احساس بدی دارم

به این احساس سردرگم
که هی میگی دوسم داری

Sunday, July 4, 2010

از حال رفته







ادم گاهی سختش میاد از بعضی اتفاقاش بگه ،الان تو اون وضعیتم
راستش ،الانم زیاد نمی تونم بنویسم،جدای از اینکه این روزا واقعا با فوتبال حال میکنم ،کلاس زبان میرم،برنامه ریختم بخونم واسه ارشد،دعا میکنم واسه قبولی دوستام تو کنکور امسال و تابستون گرمه و بستنی میچسبه و صدای وووزیلا رو اعصابه و این حرفا،خرابی کامپیوترم بلای جونم شد.به جای اینکه بشینم واسه امتحانام و نمره هام و سختی شون و اینا گریه کنم ،واسه این لعنتی اعصاب خودمو ریختم به هم.
حدود ١٠ گیگ اطلاعاتم به فنا رفت،بابت سوختن هارد،بازم شانس یارم بود که همون١٠ گیگ روش بود!از ٥٠٠ گیگ البته!(نسبت که می بندی میبینی ای همچین بد شانس هم نبودم)،اما گاهی یه سری عکس و متن و فایل های ورد و پی دی اف و ویدئو و این چیزا میشه کل زندگیتون تو چند ماه فنمی دونم تا حالا همچین حسی داشتین یا نه ،حالا ببین ،تو هی بگو دنیا دو روزه دل نبند و خدا خواسته و صلاح بوده و این حرفا!من که حالیم نمیشه که !آقا!خانوم!من احساس میکنم حدود ٥-٦ ماه زندگیم از دست رفت!انگارکه از یکی هی بپرسی و هی یادش نیاد!خاطره بود واسم اون فیلم ها!هرچند هم دانلودی بوده باشن و کپی شده باشن و اینا،مثه یه یادگاری بود از دوستام،بهترین دوستای عمرم،بهترین ترم دانشگاهم ،بهترین عکسای یادگاریم،حالا هی تو بگو ریکاوری کن سیستمو،نمیده بهم فایلهامو،نمیده!زندگیم رفت،عمرم رفت...نابودم این روزا...من هم هی زیر لبم اهای دنیا ی علی تکتا می خوانم...
باور نمیکنی که..میکنی؟
پ.ن١ : قالبو عوض میکنم.
پ.ن ٢ : تلخون ،سارا ،سایه ،و خیلی کسای دیگه ای که مدتهاس نیامدین این جا و اسم ها رو نمی گم ،دلم تنگ شده...
پ.ن ٣ : اسمال آقا ...
پ.ن ٤ : تو رو دست خودش دادم که از حالم خبر داره ...