Search This Blog

Sunday, July 4, 2010

از حال رفته







ادم گاهی سختش میاد از بعضی اتفاقاش بگه ،الان تو اون وضعیتم
راستش ،الانم زیاد نمی تونم بنویسم،جدای از اینکه این روزا واقعا با فوتبال حال میکنم ،کلاس زبان میرم،برنامه ریختم بخونم واسه ارشد،دعا میکنم واسه قبولی دوستام تو کنکور امسال و تابستون گرمه و بستنی میچسبه و صدای وووزیلا رو اعصابه و این حرفا،خرابی کامپیوترم بلای جونم شد.به جای اینکه بشینم واسه امتحانام و نمره هام و سختی شون و اینا گریه کنم ،واسه این لعنتی اعصاب خودمو ریختم به هم.
حدود ١٠ گیگ اطلاعاتم به فنا رفت،بابت سوختن هارد،بازم شانس یارم بود که همون١٠ گیگ روش بود!از ٥٠٠ گیگ البته!(نسبت که می بندی میبینی ای همچین بد شانس هم نبودم)،اما گاهی یه سری عکس و متن و فایل های ورد و پی دی اف و ویدئو و این چیزا میشه کل زندگیتون تو چند ماه فنمی دونم تا حالا همچین حسی داشتین یا نه ،حالا ببین ،تو هی بگو دنیا دو روزه دل نبند و خدا خواسته و صلاح بوده و این حرفا!من که حالیم نمیشه که !آقا!خانوم!من احساس میکنم حدود ٥-٦ ماه زندگیم از دست رفت!انگارکه از یکی هی بپرسی و هی یادش نیاد!خاطره بود واسم اون فیلم ها!هرچند هم دانلودی بوده باشن و کپی شده باشن و اینا،مثه یه یادگاری بود از دوستام،بهترین دوستای عمرم،بهترین ترم دانشگاهم ،بهترین عکسای یادگاریم،حالا هی تو بگو ریکاوری کن سیستمو،نمیده بهم فایلهامو،نمیده!زندگیم رفت،عمرم رفت...نابودم این روزا...من هم هی زیر لبم اهای دنیا ی علی تکتا می خوانم...
باور نمیکنی که..میکنی؟
پ.ن١ : قالبو عوض میکنم.
پ.ن ٢ : تلخون ،سارا ،سایه ،و خیلی کسای دیگه ای که مدتهاس نیامدین این جا و اسم ها رو نمی گم ،دلم تنگ شده...
پ.ن ٣ : اسمال آقا ...
پ.ن ٤ : تو رو دست خودش دادم که از حالم خبر داره ...

No comments:

Post a Comment