Search This Blog

Tuesday, May 18, 2010

حس تازه






















بسترم در آغوش تنهایی است

و اتاقم بستر دلتنگی

تصویر مبهوت دیوار

بی روح تر از چهارچوب گوری سیاه

قفس مغموم است و قناری ناگزیر

ای عابر امشب خلوتم را در یاب

ایینه را مجاب کن

بسترم را هیاهو بخش

من نیاز به احساس تازه ای دارم


پ.ن : آهای اهای یکی بیاد یه شعر تازه تر بگه....از مرگ جادوگر بگه/از مرگ جادوگر بد که از کتابا میومد...

1 comment:

  1. يه سر بيا اتاق ِ «آب»‍ی، يه كار كوچولو دارم با همه‌تون.

    ReplyDelete