بسترم در آغوش تنهایی است
و اتاقم بستر دلتنگی
تصویر مبهوت دیوار
بی روح تر از چهارچوب گوری سیاه
قفس مغموم است و قناری ناگزیر
ای عابر امشب خلوتم را در یاب
ایینه را مجاب کن
بسترم را هیاهو بخش
من نیاز به احساس تازه ای دارم
پ.ن : آهای اهای یکی بیاد یه شعر تازه تر بگه....از مرگ جادوگر بگه/از مرگ جادوگر بد که از کتابا میومد...
يه سر بيا اتاق ِ «آب»ی، يه كار كوچولو دارم با همهتون.
ReplyDelete