خوشم میاد از خونه هایی که چایی شون همیشه به راست ،میدونی از تصویر سماور ی که همیشه آّبش جوشه و قوری چایی روشه خوشم میاد.الان چن روز که نه ،ولی یه مدتیه که چای سازمون خراب شده بعد کتری رو آوردیم دوباره ،خیلی خوبه . فعلا خودم گفتم چن وقت با این کتریه سر کنیم ، تا بعد حالا یه فکری به حال این چای ساز کنیم .:دی
بهترم ،خیلی بهتر. اما خوب نه . یه حس مسخره ای بهم دست داده جدیدا ،من دو هفته تعطیل بودم ،هیچ غلطی نکردم!!یعنی نه تنها واسه ارشد نخوندم ، که هیچ کاری نکردم !اون حس مسخرههه اینه که وقتی ور می دارم یکی از کتاب های کتابخونه مو بخونم ،همش یادم میاد!خیلی وضعیت بدیه ها !خدا واسه هیچ کتابخونی نیاره.وقتی حوصله ات سر میره واقعا بده اینطوری شی.فعلا ورداشتم دارم و نیچه گریه کرد و دوباره می خونم. دلم می خواد آتش بدون دود رو هم برم بخرم.چون خونه فائزه اینا خیلی دوره نمی تونم برم خونه شون قرض کنم.زنگ زدم به دوستام که کتاب جدید چیزی داری من بیام بگیرم؟ گفت نه!ضایع شدم خفن.انقد بی حوصله ام که حتی نمی رم تا شهر کتاب ببینم چیا داره بخرم.من پول زیاد پای کتاب میدم.همیشه ام سرش بهم غر می زنن. ولی هرچی هس بهتراز پول دادن واسه سی دی فیلم و این جور چیزاس.
راستی این میون ،رفتم سی دی طلا و مس رو خریدم. موقعی که اکران بودم هر کار کردم جور نشد برم سینما .واسه همین همش منتظر بودم سی دی اش بیاد. دیدم.خوب بود. یعنی باید بیمار ام اسی دیده باشی تا بفهمی یعنی چی و من دیدم. و همش قیافه اش میومد جلو چشمم. آدم باید قدر سلامتی رو بدونه.واقعا بدونه . و من از این فیلم گرچه تلخ و ناراحت کننده بود بسیار لذت بردم.
دیگه چی می خواستم بگم؟ یادم نمیاد!میبینی؟ این جور موقعا یادم نمیاد ولی تا لای کتابه رو باز میکنم میبینم ا !همه ی داستان یادمه !حالا باید از بقیه هم بپرسم ببینم واقعا کسی نیس یه کتاب خوب بده دس من بخونم؟
سلام:)
ReplyDeleteخوشا به حالت که این قدر اوقات فراغت داری
اگه جای تو بودم کلی کتاب نصفه نیمه داشتم که بخونم و کلی کتاب کامل نخونده
مطمئنم اول "منطق الطیر" ام رو که تازگی ها هدیه تولد گرفتمش می خوندم
یعنی کلا به احتمال زیاد شعر می خوندم
اوه... می دونی چند وقته یه دل سیر حافظ نخوندم
خدا رو شکر که سرم این قدر شلوغه
خدا رو بابت همه چی شکر... ء
ممنون می شم اگه لینکم رو بکنی "کـلام" ء
ReplyDeleteسلام عزیز دلم
ReplyDeleteخوبی؟؟
نمیدونم چقدر خوشحالم که این صفحه ی کامنتای وبلاگت برام باز شد..
آخه دلم برات 1ذره است
برای تو و دستیه واقعیت...
ممنون که میای همیشه..
منم بخدا میام اما نمیتونم کامنت بذارم...
خیلی دوستت دارم
خیلی مواظب خودت باش
با اینکه روزا میگذره چه بخوای و چه نخوای موافقم شدیدا!اما این سماوره خیلی نوستالژیه!یاد خونه قدیمی مامان بزرگ افتادم
ReplyDeleteوای فائقه مرسی که اومدی.
ReplyDeleteمنم دلم واست یه ذره شده.
:-*
اره نیلو ،نوستالژیه.واسه من همین کتری و قوری ام نوستالژی شده :دی
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteمنم به شدت دلم ميخواد آتش بدون دود يا روزگار سپري شده مردم سالخورده رو بخونم اما خوب اين مجموعه اي ها يكم سنگين خريدنشون
كتا هاي رومن گاري رو پيشنهاد ميدم اگه نخونديشون
مثل زندگي در پيش رو
يا تنهايي پرهياهو بهوميل هرابال
از اونجايي كه نيچه مي خوني پس فكر كنم از كارهاي فلسفي خوشت بياد
طلا و مس هم ديدم وقتي اكران شد
و موافقم كه فيلم خوبي بود
man midunam in hesi ke migi bikari chehesie
ReplyDeletekhoshalam behtari
boro ketabe komedie elahie dante ro bekhun
:D man ke hastam faghat up nemikonam
پیدایت نکرده بودم که آدرس این آلونک جدید را تقدیمت کنم
ReplyDelete...